بنر محرم ،سال 1393
- ۱ نظر
- ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۲:۱۲
خبرنگار: گوسفندات چی میخورن؟
چوپان: سفیدا یا سیاها؟
خبرنگار: سیاها
چوپان : علف
خبرنگار: سفیدا چی؟
چوپان : اونا هم علف میخورن
خبرنگار: شبا کجا نگه میدارشون؟
چوپان : سیاها یا سفیدا؟
خبرنگار: سیاها
چوپان : تو یه خونه ی بزرگ
خبرنگار: سفیدا رو چی؟
چوپان : اونا رو هم تو همون خونه بزرگه!
خبرنگار: با چی اونا رو تمیز می کنی؟
چوپان : سیاها یا سفیدا
خبرنگار: سیاها
چوپان : با آب تمیزشون می کنم
خبرنگار: سفیدا رو با چی؟
چوپان : اونا رو هم با آب تمیز می کنم
خبرنگار عصبانی میشه و میگه: چرا هی الکی میگی سفیدا یا سیاها؟ اسکلمون کردی؟
چوپان : آخه سفیدا مال منه!
خبرنگار: سیاها مال کیه؟
چوپان : اونا هم مال منه!!!!
♥•٠·
آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟
بردار یکی بشینه.
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه!
گفتم: این خانم ماست.
گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟
همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید.
بلند گفتم: آقای راننده!
زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقاجون، ماشینه!
ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟! دیدم.
ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم!
چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ،
انگولکش نکنن ،
خط نندازن روشو ...
گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟
گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن.
این ماشین عمومیه!
کسی چادر روش نمی کشه!
اون خصوصیه روش چادر کشیدن!
"منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم".
آهای بچه شیعه؛
میتونی مثل مولایت علی؛به خاطر حفظ وحدت؛با عمر رفاقت کنی!؟
جهت موفقیتش بهش طوری مشاوره بدی که عمر برگرده بگه خدایا مرا در هیچ مشکلی که علی درآنجانباشد وارد نکن!؟
میتونی حسنین ات رو بفرستی برای عثمان آب برسونن از بین شمشیرها!؟
میتونی زن و بچه ات رو زیر لگد قنفذ فداکنی و صدایی به اعتراض بلند نکنی جهت وحدت!؟
میتونی مثل مولایت علی؛ عایشه رو با لقب ام المومنین سوار بر مرکب با
محافظانی ازخانم بااحترام کامل بعدازجنگ جمل بفرستی به بیتش درمدینه!؟
میتونی مثل امام حسن سب علی هم کردند جهت وحدت عبا بکشی سرت و نشنیده بگیری!؟
میتونی به تأسی از مولایت علی بگویی:من حریص ترین امت محمد هستم به
وحدت(نهج البلاغه خطبه78)تاجایی که فرمود آنچنان ازعثمان حمایت کردم که
ترسیدم معصیت کرده باشم!؟
میتونی حکم قتل تفرقه افکنان رو بدی!؟(نهج البلاغه خطبه127)
میتونی مثل امام صادقت کلاس درس بذاری به فقهای اعظم اهل سنت و دستور
برخورد نیکو وعیادت مریضشون وتشییع جنازه شون و اقتدا به جماعتشون بدی!؟
میتونی مثل نایب امام زمانت هر تفرقه ای رو خیانت به اسلام؛خدمت به کفر و حرام شرعی بدونی!؟
میتونی بفهمی حذف بزرگترین دشمن اسلام(اعم از شیعه و سنی)یعنی اسراییل منوط به داشتن وحدته!؟
اینها فقط مشتی از خروار(به اندازه حوصله)بود؛میدونم نمیتونیم شیعه
حقیقی باشیم و ازاینکارها کنیم.اما لااقل بفهمیم که فحش دهنده ها و وحدت
شکنا تو زمینی غیر از زمین اهلبیت بازی میکنند و چه چیزی است در خارج از
زمین آنها مگر ضلالت...
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد ودر همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..
شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
نتیجه داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.
جاده لغزنده است!
دشمنان مشغول کارند!
بااحتیاط برانید!
بادنده لج حرکت نکنید!
سبقت ممنوع!
دیررسیدن به پست و مقام بهتر است ازهرگز نرسیدن به خط امام!
حداکثر سرعت بیشتراز ولایت فقیه نباشد!
اگرپشتیبان ولایت فقیه نیستید،لااقل کمربند دشمن را نبندید!
این جاده مطهربه خون شهیدان است!
سلام
سه تا فایل صوتی رو میکس کردم دانلود کنید گوش کنید و نظر یادتون نره
شماره 01 (صدای رهبری و اهنگ حماسی Clint Mansell Lux Aeterna) لینک دانلود
شماره 02 (صدای شهید آوینی و آهنگ حماسی (The Time Has Come (B ) لینک دانلود
شماره 03 (صدای رهبری و شهید آوینی روی هم دیگه میکس شده) لینک دانلود